Web Analytics Made Easy - Statcounter

زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهیدان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق علیه‌السلام) همچنان دغدغه بسیاری از دست‌اندرکاران دبیرستان، به‌ویژه دانش‌آموختگان آن بوده است. این دبیرستان که در بین دانش‌آموزانش به مکتب مشهور است، از پاییز ۱۳۶۱ دانش‌آموز جذب کرده و تا هفده سال و (هفده دوره) پس‌ازآن ادامه یافته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در هشت سال دفاع مقدس حدود نهصد دانش‌آموز جذب مکتب شدند و از این تعداد، یک‌صد نفر به فیض شهادت نائل‌آمدند. حدود صدو پنجاه نفر نیز جانباز شده و حدود سیصد نفر دیگر در عملیات‌های مختلف زخم و جراحت برداشتند؛ آماری که اگر بی‌نظیر نباشد، در سطح مدارس آن زمان و به نسبت تعداد دانش آموزان، قطعاً کم‌نظیر است.

دریک تلاش گروهی چندساله و طی تحقیق از جمع دانش‌آموزان مکتب و خانواده‌های شهدا و برخی هم رزمان و دوستان ایشان، خاطرات این شهدای عزیز جمع‌آوری و در کتاب یاران دبیرستان تدوین‌شده است.

راوی: منوچهر محبی‌فر؛ برادر شهید

مجتبی متولد ۲۷ فروردین ۱۳۵۰ بود. او از طریق پایگاه شهید بهشتی اعزام گرفت. قبل از اینکه بتواند مادرمان را برای اعزام به جبهه راضی کند، من چند بار به جبهه رفته بودم. هربار که می‌رفتم و برمی‌گشتم، مادرم می‌پرسید: شما در جبهه چه‌کار می‌کنید؟ چرا چیزی‌تان نمی‌شود؟ چرا سالمید؟

بنابراین وقتی مجتبی برای اولین بار با وجود سن و سال کمش از مادر خواست که برای رفتن به جبهه رضایت دهد، مادر راحت پذیرفت؛ چون تصور می‌کرد اتفاقی نمی‌افتد.

انتخاب دبیرستان سپاه برای حضور در جبهه

مجتبی فقط به خاطر حضور در جبهه به دبیرستان سپاه رفت. فکر می‌کرد اگر به دبیرستان سپاه برود و آموزش نظامی ببیند، راحت‌تر می‌تواند به جبهه برود. البته چند بار با من صحبت کرد و از موانعی که دبیرستان برای سال اولی‌ها ایجاد می‌کرد، حرف زد.

می‌گفت مسئولان مکتب وعده سال دوم و سوم و اعزام پس از هفده‌سالگی را می‌دهند. مجتبی اما با هر ترفندی بود، پیش از موعدها اعزام گرفت و رفت.

شهادت در عملیات مرصاد

سال ۱۳۶۶ در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به گردان مسلم (ع) پیوست. بعدازاین بار بود که راه و چاه اعزام را یاد گرفت و چند بار دیگر هم رفت.

آخرین بار قبل از مرداد ۱۳۶۷ و برای عملیات مرصاد بود. منافقین از شرایط خاص جبهه‌ها و درگیری شدید نیروهای ایرانی با ارتش بعثی صدام سوءاستفاده کرده بودند و با حمله به تنگه پاتاق در استان کرمانشاه و از طریق سرپل ذهاب، اسلام‌آباد غرب و کرند را اشغال کردند.

در این حمله بی‌رحمانه، نیروهای مدافع کم تعداد ما، شجاعانه و باوجود کمبود نفرات و تجهیزات در برابر منافقین مقاومت کردند؛ اما غریبانه و مظلومانه به شهادت رسیدند.

عمده نیروهای زبده لشکرهای بسیج و سپاه در خوزستان روبه روی قوای متجاوز عراقی درگیر بودند و وقتی منافقین هجوم خود را شروع کردند، فقط گردان مسلم (ع) لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در آن منطقه بود که سرسختانه با آن‌ها مقابله کرد.

مجتبی که آر.پی.جی زن گروهانش بود، براثر موج انفجار شدید گلوله توپ یا خمپاره سنگین به‌شدت زخمی و در ۵ مرداد ۱۳۶۷ در اسلام‌آباد غرب شهید شد.

پیشانی‌بند یا زهرا (س)

وقتی برای شناسایی و وداع با پیکر پاک برادرم به معراج رفتم، دیدم، خون سر و گردن مجتبی را پوشانده. هیچ‌وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم.

پیکر مجتبی، ده دوازده روز در بیابان‌ها مانده بود و بعد از پاک‌سازی منطقه از منافقین و طی جست‌وجوی یگان‌های خودی پیداشده بود. روزها زیر آفتاب شدید مردادماه به‌شدت آسیب‌دیده بود.

یک پیشانی‌بند یا زهرا (س) خیلی زیبا داشت که وصیت کرده بود اگر در موقع شهادت، سربندروی پیشانی‌اش نبود، آن را برایش ببندیم.

سرش را بلند کردم تا ببوسم و به وصیتش عمل کنم؛ اما به خاطر شدت جراحاتش سر از بدن جدا شد. خیلی گریه کردم و حالم دگرگون شد. سریع برگشتم و اجازه ندادم مادر و خواهرم پیکر او را ببینند.

روایت: علیرضا تقوی‌راد؛ دانش‌آموز دوره پنجم مکتب الصادق (ع)

خودش می‌گفت من فقط به این دلیل آمده‌ام دبیرستان سپاه که بتوانم بروم جبهه؛ چون سن و سالم کم است و نمی‌توانم از بسیج اعزام بگیرم.

می‌گفت شنیده اینجا آموزش نظامی کامل به دانش آموزان می‌دهند و بچه‌ها مرتب به جبهه رفت‌وآمد دارند. البته مکتب هم قوانینی برای جبهه رفتن داشت و خدابیامرز آقای رجایی به کلاس اولی‌های دوره پنجم که پانزده شانزده‌ساله و زیر سن قانونی برای جبهه بودند، اصلاً اجازه اعزام نمی‌داد.

خیلی زود هم جنگ‌ودعوای دوره پنجمی‌ها سر این مسئله با مدیریت دبیرستان شروع شد؛ از جمله عزیزانی مثل کمیل یار محمدی، مجتبی محبی فر، حسین یار خانلو و بهزاد شفق.

بعضی بچه‌های دیگر هم مرتب دراین‌باره با دفتر دبیرستان مرافعه داشتند. مشاوران و معلمان کلاس‌های اول و دومی کوشیدند آن‌ها را راضی کنند که سال‌های بعد به جبهه بروند، اما کو گوش شنوا؟!

مجتبی معتقد بود در شرایط خاص جبهه‌ها، هر نیرویی که آموزش‌دیده باشد و بتواند، باید برود. آخر سر هم رضایت مادرش را گرفت و درحالی‌که برادر بزرگ‌ترش در جبهه بود، او هم رفت

توی دور پنجمی‌ها چند نفر بودند که حسابی به تیپ و قیافه‌شان می‌رسیدند. وقتی لباس سبز سپاه را می‌پوشیدیم و گتر می‌کردیم، مجتبی امجد جاودان و کمیل یار محمدی از نظر نظم و ترتیب بین بچه‌های ما شاخص بودند. انگار هرروز لباس‌هایشان را اتو می‌زدند و هر ساعت پوتین‌هایشان را برق می‌انداختند.

مجتبی یک دستمال در جیبش داشت که مرتب و روزی چند بار پوتین‌هایش را تمیز می‌کرد.

فرصت طلایی حضور در جبهه

وقتی عزمش را جزم کرد که برود جبهه، به او گفتم اگر بدون اجازه مکتب بروی، حتماً حکم اخراجت را صادر می‌کنند. خندید و گفت: برو بابا! هر طور شده می‌روم. فهمیدم که مصمم است و دیگر بحث نکردم.

به فروشگاه اقلام فرهنگی حاج‌آقا عزیزیان در زیرزمین رفتم، یک تسبیح و قرآن کوچک خریدم و به مجتبی هدیه کردم تا در جبهه همراهش باشد.

موقع خداحافظی و آخرین بار که دیدمش، بازگفتم: مجتبی می‌دانی به خاطر اینکه بی‌اجازه می‌روی، اخراج می‌شوی؟ گفت: بله اما حاضر نیستم این فرصت طلایی را از دست بدهم.

زمانی که در جبهه بود، چند بار به هم نامه نوشتیم. از لحن نامه‌هایش مشخص بود که بسیار خوشحال و راضی است. طوری که من هم به این فکر افتاده بودم که بروم جبهه.

دست‌آخر در عملیات مرصاد شهید شد و حسرت حضورش را به دل ما گذاشت.

بعد از ۳۰ سال هنوز هر وقت می‌روم قطعه ۴۰ بهشت‌زهرا (س)، قرآن کوچک و جیبی مجتبی در قاب بالای مزارش خاطرات شیرین سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ را برایم زنده می‌کند.

منبع: ایسنا

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: شهید دفاع مقدس عملیات مرصاد دبیرستان سپاه چند بار

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۴۱۵۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه

با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می‌شد به جبهه‌های جنوب شتافت. حسن به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد.

به گزارش ایسنا، توپخانه سپاه در سال دوم جنگ به دنبال پیروزی‌های درخشان در عملیات‌های «فتح‌المبین» و «الی بیت‌المقدس» و به‌ دست‌آمدن حدود ۲۰۰ قبضه توپ غنیمتی از دشمن بعثی، با تلاش افراد خلاق و دوراندیشی چون شهید «حسن تهرانی‌مقدم» و شهید «حسن شفیع‌زاده» بنیان‌گذاری شد. این یگان مراحل رشد و شکل‌گیری خود را در کنار توپخانۀ ارتش در عملیات‌های مشترک ارتش و سپاه، ازجمله رمضان، مسلم‌بن‌عقیل، محرم، والفجرهای مقدماتی، ۱، ۲، ۳ و ۴ طی و از عملیات خیبر تشکیل مرکز تطبیق آتش و هدایت آتش توپخانه را به‌طورمستقل تجربه کرد.

نقش ارتش در آموزش پاسداران سپاهی واحد توپخانه

تأسیس مرکز آموزش توپخانه در اصفهان و بهره‌گیری از برادران پاسداری که دورۀ عالی توپخانه را در دانشکدۀ توپخانه ارتش گذرانده بودند، سبب شد که در فاصلۀ حدود دو ساله‌ی بین عملیات خیبر تا والفجر۸، کادرهای توپخانۀ سپاه در گروه‌های توپخانه و توپخانه‌های لشکری درحال تشکیل، آموزش‌های لازم را ببینند.

اینک به مناسبت سالروز شهادت شهید «حسن شفیع‌زاده» بخش‌هایی از زندگی نامه، ابتکارات و ویژگی‌های اخلاقی این فرمانده شهید را مرور می‌کنیم.

تولد و کودکی

حسن مرداد سال ۱۳۳۶ در شهرستان تبریز متولد شد. پدر مادر او از مقلدان امام (ره) بودند به همین واسطه حسن نیز با ایشان آشنا شد. سادگی، بی‌آلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبان‌زد همه بود. در سن ۱۲ سالگی از نعمت پدر محروم شد. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگی‌اش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود شد. با جدیت تمام و احساس مسئولیت، بیشتر از گذشته هم درس می‌خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل کمک می‌کرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نیز دریغ نداشت. ضمن اینکه به ورزش، خصوصاً وزنه‌برداری علاقمند بود، در دوران تحصیل، دانش‌آموزی باوقار، محجوب، مؤدب و کوشا بود و همواره سعی می‌کرد تکالیف دینی خود را انجام دهد.

حسن پس از اخذ دیپلم به سربازی رفت و هم‌زمان با اوج‌گیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید «آیت‌الله مدنی» و شهید «آیت‌الله دستغیب » در تماس بود و در داخل پادگان، فعالیت‌های زیادی در راستای راهنمایی نظامیان و خنثی‌کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام می‌داد و در همان حال به پخش پیام‌ها و اعلامیه‌های رهبر انقلاب در داخل و خارج پادگان نیز می‌پرداخت.

روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیت‌الله مدنی(ره)، جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که قبل از هر گونه اقدام، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آن‌ها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید می‌کند. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگان‌ها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست.

فعالیت‌های دوران انقلاب

او با شور وصف‌ناپذیری در روزهای سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تلاش می‌کرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود. هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درب پادگان‌ها بر روی مردم باز شد به همراه تعدادی از جوانان و دانشجویان حزب‌الهی تبریز برای جلوگیری از افتادن سلاح‌های بیت‌المال به دست ضد انقلاب، بخشی از سلاح‌ها را جمع‌آوری کردند و گروه مسلحی را جهت دستگیری ضدانقلاب و ساواکی‌ها تشکیل داد.

ورود به سپاه و مقابله باضد انقلاب

شفیع‌زاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هسته‌های مسلح سپاه را پی‌ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف «خلق مسلمان» نقش فعال داشت. هنگامی که به همراه «شهید باکری» در سپاه ارومیه انجام وظیفه می‌کرد به‌عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیری‌های متعدد برای سرکوبی گروه‌های فاسد تلاش شبانه‌روزی کرد و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کرده و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام تعداد زیادی از کادرهای آنان شود.

بهترین و پر ثمرترین لحظات حضور در سپاه تبریز، روزهایی بود که در بیت شهید آیت‌الله مدنی(ره) به‌عنوان مسئول تیم حفاظت ایشان انجام وظیفه می‌کرد. در جوار آن عالم عارف بود که غنچه‌های خلوص، صداقت، ایثار و زهد شهید شفیع‌زاده گُل کرد و بعدها در جبهه‌های نبرد نور علیه ظلمت میوه داد.

حضور در جنگ و مسئولیت‌ها

با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می‌شد به جبهه‌های جنوب شتافت. حسن به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد.

شهید شفیع‌زاده پس از عملیات «طریق‌القدس» به‌عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا که تازه تشکیل شده بود انجام وظیفه کرد و در شکل‌گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.

در عملیات  «فتح‌المبین» معاون تیپ‌المهدی(عج) بود و خاطره رشادت‌ها و جانفشانی‌های او در اذهان مسئولین جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمی‌رود.

راه‌اندازی فرماندهی توپخانه سپاه

پس از این عملیات، با اندیشه بلندی که داشت و تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه شد با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه می‌باشد. با هم‌فکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پی‌ریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات «الی بیت‌المقدس» را به‌عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد. او با برخورداری از قدرت ابتکار، خلاقیت و آینده نگری، همیشه طرح‌های دراز مدت که مبتنی بر واقع‌بینی در کارها و برنامه‌ها بود ارائه می‌داد، ضمن آنکه بر مسأله آموزش نیروهای نیز تأکید فراوان داشت.

بعدها با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی خود قبضه‌های غنیمتی را در قالب توپخانه‌های لشکری و گردان‌های مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در «عملیات رمضان»، اکثریت قریب به اتفاق توپ‌ها را علیه دشمن بعثی به‌کار برد و در ادامه، با به‌دست آوردن توپ‌های غنیمتی بیشتر، گروه‌های توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروه‌ها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.

در نبردهای خیبر، والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵ که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت. اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت او در عملیات والفجر ۸ تجلی یافت. آتش پر حجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا کرد. به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان‌های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم می‌شد.

سردار رحیم صفوی فرمانده وقت کل سپاه در پیامی با اشاره به نقش شفیع زاده گفته است: «سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیکارش همواره الهام‌بخش رزمندگان بود. عزیزی که ثمره سخت‌کوشی‌های او در جبهه‌ها همیشه مشهود بود. با تقویت آتش سنگین پیکارگران جبهه نور، که صف دشمنان را از هم می‌گسست، رؤیای خام قادسیه را به کابوسی وحشتناک بدل می‌ساخت، اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر ۸ و کربلای ۵ وکربلای۸ به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آن‌جا که شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشکریان دشمن را مضمحل و ضایعات جبران‌ناپذیری بر خصم زبون وارد نمودند. »

شفیع‌زاده ضمن شرکت در تمامی صحنه‌های عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرح‌ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاه‌های مختلف را به‌عهده داشت و آخرین مسئولیت او فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.

ویژگی‌های اخلاقی

شفیع‌زاده فردی صبور، متواضع، گشاده‌رو و بشاش بود. در تمام امور، ایثار و گذشت بسیاری از خود نشان‌می‌داد و در هر کاری که پیش‌می‌آمد ابتدا خود پیش‌دقم می‌شد. زمان عملیات و در زمانی که آتش دشمن در خط مقدم شدت پیدا می‌کرد، در خط اول حضور می‌یافت و آخرین وضعیت منطقه را برای برنامه‌ریزی صحیح و هدایت دقیق آتش، بررسی می‌کرد. در تصمیم گیری‌ها از نظرات دیگران سود می‌جست و در برخوردها و قضاوت عدالت را رعایت می‌کرد. در روابط اجتماعی، با دیگران رفتاری پخته و پسندیده داشت و در هر محیطی که حضور پیدا می‌کرد همگان را تحت‌تأثیر قرار می داد.

این فرمانده در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بود. به مستحبات اهمیت می‌داد. اهل نماز شب بود. کم سخن می‌گفت و با کردارش دیگران را به عمل صالح دعوت می‌کرد. از تشریفات و تجملات به شدت دوری می‌جست و سادگی و بی‌آلایشی را مشی خود قرار داده بود. در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نمی‌شناخت و بعد از آن، در طول جنگ تحمیلی، مخلصانه انجام وظیفه می‌کرد و هرگز راحت در بستر نخفت.

برادر این فرمانده نقل می‌کند: «دوبار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان. مرتبه دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ‌گونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. می‌گفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است. او مدام در حال سرکشی از یگان‌ها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهه‌های جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عملیات تلاش کند به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشکریان جبهه حق خواهد بود. »

نحوه شهادت

حسن شفیع‌زاده روز هشتم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی «کربلای۱۰» در شمال‌غرب(منطقه عمومی ماووت) درحالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت گلوله توپ دشمن قرا گرفت و به شهادت رسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید شفیع‌زاده

خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کسی دیگر.

...دلم می‌خواهد که در آخرین لحظه‌های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.

...سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه‌های حق علیه همیشگی خود در همه صحنه‌های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • برگزاری همایش حکمت مطهر در مراغه
  • حرکت جبهه جهانی انقلاب، مستحکم‌تر و نیرومندتر از پیش
  • تقسیم عشق در زندگی زوج مبتلا به «ای‌ال‌اس»/بیماری جزیی از زندگیست
  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه
  • دوره‌ی آموزش خبرنگاری در دبیرستان شاهد سردار شهید قاجاریان نیشابور
  • مستند جوانمرد؛ روایتی از زندگی شهید غیرت حمیدرضا الداغی
  • روایتی از شهید لشکر فاطمیون + فیلم
  • یادواره شهید دانشجو در روستای داربیدخون
  • یادواره شهید دانشجو در خانوک